یک شاخه گل
30 تیر 1399
در گیرو دار کارهای عروسیمان بودیم. مجروحیت محمد اتفاق غیر منتظره ای بود و درعین حال بسیار ناراحت کننده. اما ذهن من در پس این اتفاق به ظاهر ناخوشایند به دنبال حکمت این ماجرا بود
جای تامل داشت. شاید نشانه ای بود. در معنویات به قولی سیمش زود وصل می شد و ارتباط می گرفت. از عبادت لذت می برد.
ذره ای ریا در عبادتش ندیدیم. تنها چیزی که به زبان نمی آورد همین خلوت هایش بود. در مناسبت ها یا وقتی از ماموریت که بر می گشت برایم هدیه می آورد. حتی شده یک شاخه گل. آینده نگری منحصر به فردی داشت.
+شهیدمحمدغفاری